خداحافظ 1392
سلااااام دوستای گلم
دلم حسسسسابی براتون تنگ شده بود
سال ٩٢کم کم داره تموم میشه وارد یه سال جدید میشیم سال ٩٢ من دونیمه ای بودم نیمه اول خارج ازکشور وبه دور از فامیل ولی نیمه دوم اومدیم ایران در کنار خانواده وفامیل...نیمه اول من یه آرمانه بی زبون بودم که کسی از حرفهام چیزی نمی فهمید ومامان از این بابت کلی غصه میخورد ولی نیمه دوم من یه آرمانه شیرین زبون بودم که برا هر یه کلمه حرفی که میزدم مامان بابا کلی برام ذوق میکردن... نیمه اول خیلی از چیزا برام نامفهوم بود ولی نیمه دوم من با واژه های قشنگی مثل مامانجون وپدر خاله عمه عمو دایی وخیلی چیزای دیگه آشنا شدم ... در کل سالی که گذشت برا من سالی پر از رشد بود.
امیدوارم که سال جدید را با دل خوش شروع کنید وبه همه ی آرزوهای قشنگتون برسید.
ماهنامه آرمان در یک نگاه:
- خیلی به آیدا حسودی میکنم در واقع از آیدا خیلی تقلید میکنم هر کاری بکنه تکرار میکنم البته خیلی هم دوستش دارم وخیلی وقتا چنان با هم بازی میکنیم که مامان غرق در لذت میشه.
- چند روزی خونه مامانجون بودیم که از مکه اومده بود ومن با آرش وسپهر یه عالمه شیطونی کردیم.مامانجون برام اسباب بازی ولباس آورده بود و من از همه بیشتر تفنگ را دوست داشتم.
- یازده اسفند سه سال ونیمه شدم ومامان برام یه کیک پزید خیلی خوشمزه بود ومن از اون روز هر روز میگم برام کیک بپز وبا اشتهای تموم میخورم ومامان بیچاره که از خوردن من ذوق وشوق میکنه هفته ای چند بار برام از این کیکا میپزه.
- این روزها همه دارن خونه تکونی میکنن من وبابایی هم به مامان کلی کمک کردیم اما نمی دونم چرا مامان اصلا اصلا خوشحال نشد.
بوگ باگه(قورباغه) کاک تش(لاک پشت) جدیدترین کلمه هایی هست که من یاد گرفتم علاوه بر این رنگا را هم خوب خوب می شناسم تا عددپنج را هم متوالی می شمارم .